گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود... گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود... گفتم که تو نه وقت سفرت بود چنین زود... گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود... . . . برای عمه ی عزیزت . . . ...
*یِکی یِدونِه یِ مآمآن11ماهِگیت مُبآرک* سلامممممم کلوچه ی عسلی من**** شیطون مامان عزیز دلم تولدت روز به روز نزدیک تر میشه و من نگرانتر. همچیو برا تولدت آماده کردم امّا خب خواست خدا یه چیز دیگه بود...و بااین اتفاق ناگوار همچیز کنسل شد.اما فکر کنم بعد از چهلم بگیرمش یعنی چند روز دیر تر.عروسیه پسر داییم که3دی بود برای خانواده ی ما کنسل شد و برای خانواده ی عروس برگزار میشه.((البته با اجازه و اصرار مامان جون))عجله ی خانواده ی عروس برا این بود که خواهرشون استرالیا زندگی میکنه و میخواد زایمان کنه بخاطر همین مامان و بابای عروس میخوان برن استرالیا و چند ماه بمونن.برای ما هم تابستون یا عید یه جشن دیگه میگیرن. ...
عشق مامانی چند روز پیش بدون کمک ایستاد.اینگده بانمک ایستادی که چشمامو بستم نبینمت تا قورتت ندم.الهییییییییییییییییییییییییییییییییییی فدات شم. عکس گرفتم ولی هنوز نریختم رو لپ تاب ...
سلام جیگــــــــــــــــــمل دخترخاله خوبــــــــــــــــــــــــــــی نفس جونم؟مامان عکستو فرستاده تو گروه واتس اپ داری مــــــــاکـــــــــــــارانــــــی میخوری وای چند تا دم دهنته چندتا هم تو دستت.اینگده بانمک شدی که مطمنم این هفته که بیاین حتما قورتت میدم قبونت شم که دیگه میشناسیم و هرموقع که میبینیم تو بغلمی فداتشم جیگرم ...