ღثمره عشقمونღღثمره عشقمونღ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
❤کلبــه ے عشقمون❤❤کلبــه ے عشقمون❤، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
ღپیمان عشقمونღღپیمان عشقمونღ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

❤تموم زندگیــه من❤

قربون شیرین زبونی هات..

سلام دلبر مامانی. خوبی توت فرنگی کوچولوی من؟؟؟ جوجه ی نازنیم امروز آمدم تا از شیرین زبونی هات بگم! نینیه گل مامان درست در11ماه و15 روزگی یه چیز یادگرفتی که دل همه رو آب میکنی. اونم اینه که وقتی بهت میگیم زنبور چی میگه؟؟؟میگی:ززززززززززززززززززززززززززز.روی (ز) تاکید داری و میکشیش. فدات بشم نفسم. همه ی روز برا خودت تو خونه دور میخوری. وقتی حوصلت سر میره میای پیشم توی آشپزخونه و من  هم در یه کابینت رو باز میکنم و توهم مشغول بازی با قابلمه و اینها میشی. من عمدا توی یه کابینت چند تا چیز بی خطر گذاشتم مثل دو سه تا قابلمه ی کوچولو و دو یا سه تا قاشق بزرگ. آقا گل من کلماتی مثل:دَدَ(دَدَ)_ماااامااااا(مامان)_بااااااب...
17 دی 1394

فقط14روز...

پسرکم... پسر شیرینم... من در نگاه تو... در لبخند تو... تمام شیرینی دنیا... و هر آنچه وصف ناشدنی است... را میبینم... نامت را بر روی کتیبه ای از عاطفه حک خواهم کرد... تا همه بدانند... بهترین اتفاق زندگیم هستی... بهترین اتفاق زندگیم... فقط14روز مانده تا... سالگرد زمینی شدنت... فرشته ی نازم... ...
14 دی 1394

عشق کوچولوی مامان10ماهش تموم شد....

*یِکی یِدونِه یِ مآمآن11ماهِگیت مُبآرک* سلامممممم کلوچه ی عسلی من**** شیطون مامان عزیز دلم تولدت روز به روز نزدیک تر میشه و من نگرانتر. همچیو برا تولدت آماده کردم امّا خب خواست خدا یه چیز دیگه بود...و بااین اتفاق ناگوار همچیز  کنسل شد.اما فکر کنم بعد از چهلم بگیرمش یعنی چند روز دیر تر.عروسیه پسر داییم که3دی بود برای خانواده ی ما کنسل شد و برای خانواده ی عروس برگزار میشه.((البته با اجازه و اصرار مامان جون))عجله ی خانواده ی عروس برا این بود که خواهرشون استرالیا زندگی میکنه و میخواد زایمان کنه بخاطر همین مامان و بابای عروس میخوان برن استرالیا و چند ماه بمونن.برای ما هم تابستون یا عید یه جشن دیگه میگیرن. ...
28 آذر 1394